پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۲۲ ب.ظ
ای بلاگفای نامرد!
آخه چرا اینطوری میکنی هاااااااااااااااان؟!
دیوونه ام کردی!
دلم واسه یمنا تنگ شده میفهمی؟!
چن روز پیش پاشدم به سمیه میگم :تلویزیونو
روشن کن ببینیم یمن چی شد؟
میگه:من اخبار دیدم.
میگم:باز چی شده؟!شرق یمنا رو زدن؟!!!!!!!
میخواستم بگم "صنعا"گفتم
"یمنا"
بلاگفا میدونی این یعنی چی؟!
یمنا...دلم واست خیییییییییییلیییییییییی
تنگ شده:(
خدایا...زودتر یمنامو برسون:(
۹۴/۰۳/۲۸
۰
۰
س.ج دوست داشتنی
پاسخ:
سلام...ندارم:((.
ان شاءالله زود درس شه.
پاسخ:
سلام عزیزم....آره خییییییلییییییییییییی....
ممنون که نگرانم بودی.معصومه که کلا حواسش به من نیست...هههههههععی روزگار...
پاسخ:
سلام بر آجی گل خودم که قد دنیااااااااااااااااااا دوسش دارم.
زیر آسمون خدا مشغول دعا برای شما(چه موزیکالم شد!)
این روزا دست خودم نیست باشم یا نباشم اگه بازم چن روزی توفیق مصاحبت با آجیمو نداشتم ناراحت نشو.نگرانم نباش.آخرش مرگه.
تو درباره ی وبلاگ توفان غیرت(رحمه الله علیه!)هم نوشته بودم اگه یه ماه بدون اطلاع نیومدم یعنی دار فانی رو وداع گفتم:)
آهان!الان افتاد!وقتی یهو میرم همه یادشون میره که بودم:)طبیعیه!
آجی جون حتی دعوات برام از عسلم شیرین تره:)احلی من العسل...بععععععععععله.
تبریک...تبریک به من،تبریک به تو ،تبریک به همه:)
آجی بلاگفا درست شه...وای...یه چیزی میخوام نشونت بدم...عاااااااااااااااااالییییییییی...به نظر خودم:)
البته اگه خواستی ایملتم بدی میفرستم برات.
اگه معصومه هنوز فراموش نکرده باشه یهو به2تاتون نشون میدم:)
آجی سارا...دوست دارم:)
راستی دارم خاله میشم:)جالبه!هم خاله ی احتمالا صبا خانوم دخمل خواهرم (تو خانواده)هم خاله آقامحمدطاها یا محیا خانوم تو فضای خواهرانه ی نت:) ان شاءالله به زودی محمد حسین گل خودمم بهم بگه خاله:)ای جانم...خاله جونش قربونش بره:)
چه طولانی شد...ببخشید:)
پاسخ:
سلامی دوباره پرازعشق...
:)خدا رو شکر باز یکی حواسش بهم هست:)
آقامون زودتر ظهورکنه دیگه!من اینجا رو دوس ندارم.دوس دارم زودتر برم:)
هرچه از دوست به ما رسد احلی من العسل است:)آجی دعا کن لیاقت داشته باشم...ان شاءالله روزی توهم:)
خیلی ممنون:)عزیزم الان که دارم خاله میشم.مامانش19سالشه:)فقط19سال.پس خاله ی محمدحسین شدنم نزدیکه ان شاءالله.
میخوای خاله صدات کنم خاله شی توام؟!خخخخخخ
نگفته بودی چن تا وبلاگ داری خاله ی بد:(...نه برمیگردی.ما به زیربارون عادت کردیم:)
منتظر اون وبلاگتم هستم ولی زیر بارون باید بمونه...تمام خاطراتم اونجا شکل گرفتن.آشنایی باتو...دلت میاد؟!
چقد من کم حرفم:)الهی:) عکسه عالی بود:)سارا من اینقد میخندم چرا بهم نمیگی:سنگین باش دختر!والا!یه هم اندیشم پیدا کردم!زیر همین پست هم اندیشان...وااااااااااااااااییییییییی چقد خوووووووووووب
آجی این مصراع رو ببین!رقص ضمیرش غلطه نه؟!"گرم نتوان شوم عمار،نسیبه می توان باشم"
پاسخ:
فامیل دور...اووووووووووووووووو....خخخخخخ
ببخشید سوالم غلط بوده!رقص ضمیرنه!
سوالم اینه همونجا که "نتوان شوم "هست درسته؟اونجا که یه"م"خوردم!!!!!!اشکال نداره؟
پاسخ:
ممنون عزیزم...حالا اگه تونستم کاملش کنم یه جوری بودنش درست میشه ان شاءالله مهم اینه درست باشه:)
آره دیدم:)کم کم انتظار به سر میرسه اگه خدا بخواد.راستی نشد ما3تا یه بار با هم باشیم الان معصومه کووووش پس؟!
پاسخ:
سلام علیکم ورحمه الله.
من تو تلگرام دیدمش!خخخخخ...دیگه با ماها نمی پره...بعععععععله.
من امروز کارناممو گرفتم.شکر خدا:)
خدا به شمام رحم کنه:)